انوری (غزلیات)/گل رخسار تو چون دسته بستند

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(گل رخسار تو چون دسته بستند)
  گل رخسار تو چون دسته بستند بهار و باغ در ماتم نشستند  
  صبا را پای در زلف تو بشکست چو چین زلف تو بر هم شکستند  
  که خواهد رست از این آسیب فتنه که نوک خار و برگ گل نرستند  
  کرا در باغ رخسارت بود راه از آن دلها که در زلف تو بستند  
  که در هر گلستانش گاه و بی‌گاه ز غمزه‌ت یک جهان ترکان مستند  
  چو در پیش لبت از بیم چشمت همه خواهندگان لبها ببستند  
  منه بر کار این بیچارگان پای چه خواهی کرد مشتی زیردستند