انوری (غزلیات)/بیا که با سر زلف تو کارها دارم
ظاهر
بیا که با سر زلف تو کارها دارم | ز عشق روی تو در سر خمارها دارم | |||||
بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو | ز دیدگان قدمت را نثارها دارم | |||||
بیا که بیرخ گلرنگ و زلف گل بویت | شکسته در دل و در دیده خارها دارم | |||||
بیا که در پس زانو ز چند روز فراق | هزار ساله فزون انتظارها دارم | |||||
چو آمدی مرو از نزد من که در همه عمر | به بوسه با لب لعلت شمارها دارم | |||||
نه جور بخت من و روزگار محنت تو | ذخیرههای بسی روزگارها دارم | |||||
مرا ز یاد مبر آن مبین که در رخ و چشم | ز گوش و گردن تو یادگارها دارم | |||||
خطاست اینکه همی گویم این طمع نکنم | که دستبرد طمع چند بارها دارم | |||||
قرارهای مرا با تو رنگ و بویی نیست | که با زمانهی اینها قرارها دارم | |||||
زکار خویش تعجب همی کنم یارب | چو ناردان فروبسته کارها دارم |