انوری (غزلیات)/چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
ظاهر
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد | چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد | |||||
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال | آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد | |||||
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت | حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد | |||||
خاک درگاه ترا سرمهی خود خواهم کرد | آری از خاک درت این قدرم باد رسد | |||||
از تو هر روز غمی میطلبم از پی آنک | سیری دینه به امروز چه فریاد رسد |