انوری (غزلیات)/رخت مه را رخ و فرزین نهادست

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(رخت مه را رخ و فرزین نهادست)
  رخت مه را رخ و فرزین نهادست لبت بیجاده را صد ضربه دادست  
  چو رویت کی بود آن مه که هر مه سه روز از مرکب خوبی پیادست  
  کجا دیدست بیجاده چنان خال که فرزین بند نعلت را پیادست  
  ز مادر تا تو زادی کس ندیدست که یک مادر مه و خورشید زادست  
  از این سنگین دلی با انوری بس که بی‌تو سنگها بر دل نهادست