انوری (غزلیات)/هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست
ظاهر
هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست | هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست | |||||
ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک | در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست | |||||
هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم | عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست | |||||
هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند | وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست | |||||
گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا | از ورای آن کمال او کمالی دیگرست | |||||
من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظهای | زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست |