انوری (غزلیات)/مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند

از ویکی‌نبشته
انوری (غزلیات) از انوری
(مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند)
  مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند ز من مگرد که احوال تو بگرداند  
  در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی که آب دیده‌ی من آتش تو بنشاند  
  اگر ندانی حال دلم روا باشد خدای عز و جل حال من همی داند  
  مرا به بندگی خود قبول کن زان پیش که هرکه دیده مرا بنده‌ی تو می‌خواند  
  مباش ایمن بر حسن و کامرانی خویش که هرچه گردون بدهد زمانه بستاند