انوری (غزلیات)/باز دستم به زیر سنگ آورد
ظاهر
| باز دستم به زیر سنگ آورد | باز پای دلم به چنگ آورد | |||||
| برد لنگی به راهواری پیش | پیش از بس که عذر لنگ آورد | |||||
| پای در صلح نانهاده هنوز | ناز از سر گرفت و جنگ آورد | |||||
| چون گل از نارکی ز باد هوا | چاک زد جامه باز و رنگ آورد | |||||
| خواب خرگوش داد یک چندم | عاقبت عادت پلنگ آورد | |||||
| خوی تنگش به روزگار آخر | بر دلم روزگار تنگ آورد | |||||
| انوری را چو نام و ننگ ببرد | رفت و دعوی نام و ننگ آورد | |||||