انوری (غزلیات)/جمالت بر سر خوبی کلاهست
ظاهر
جمالت بر سر خوبی کلاهست | بنامیزد نه رویست آن که ماهست | |||||
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن | ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست | |||||
بسا خرمن که آتش در زدی باش | هنوزت آب خوبی زیر کاهست | |||||
پی عهدت نیاید جز در آن راه | کز آنجا تا وفا صد ساله راهست | |||||
ز عشوت روز عمرم در شب افتاد | وزین غم بر دلم روز سیاهست | |||||
پس از چندی صبوری داد باشد | که گویم بوسهای گویی پگاهست | |||||
شبی قصد لبت کردم از آن شب | سپاه کین چشمت در سپاهست | |||||
به تیر غمزه مژگانت انوری را | بکشتند و برین شهری گواهست | |||||
لبت را گو که تدبیر دیت کن | سر زلفت مبر کو بیگناهست |