انوری (غزلیات)/بیعشق توام به سر نخواهد شد
ظاهر
بیعشق توام به سر نخواهد شد | با خوی تو خوی در نخواهد شد | |||||
آوخ که بجز خبر نماند از من | وز حال منت خبر نخواهد شد | |||||
گفتم که به صبر به شود کارم | خود مینشود مگر نخواهد شد | |||||
گیرم که ز بد بتر شود گو شو | دانم ز بتر بتر نخواهد شد | |||||
ور عمر به کام من نشد کاری | دیرم نشدست اگر نخواهد شد | |||||
با عشق درآمدم به دلتنگی | کاخر دل او دگر نخواهد شد | |||||
هجرانت به طعنه گفت جان میکن | وز دور همی نگر نخواهد شد | |||||
جز وصل توام نمیشود در سر | زین کار چنین به سر نخواهد شد | |||||
خون شد دلم از غمت چه میگویم | خون شد دل و بس جگر نخواهد شد | |||||
تا کی سپری بر انوری آخر | در خاک لگد سپر نخواهد شد |