انوری (غزلیات)/ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب
ظاهر
ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب | وز شب تپانچهها زده بر روی آفتاب | |||||
بر سیم ساده بیخته از مشک سودهگرد | بر برگ لاله ریخته از قیر ناب آب | |||||
خط تو بر خد تو چو بر شیر پای مور | زلف تو بر رخ تو چو بر می پر غراب | |||||
دارم ز آب و آتش یاقوت و جزع تو | در آب دیده غرق و بر آتش جگر کباب | |||||
در تاب و بند زلف دلاویز جان کشت | جان در هزار بند و دل اندر هزار تاب | |||||
گه دست عشق جامهی صبرم کند قبا | گه آب چشم خانهی رازم کند خراب | |||||
چون چشمت از جفا مژه بر هم نمیزند | چشمم به خون دل مژه تا کی کند خضاب | |||||
هم با خیال تو گلهای کردمی ز تو | بر چشم من اگر نشدی بسته راه خواب | |||||
ای روز و شب چو دهر در آزار انوری | ترسم که دهر باز دهد زودت این جواب |