انوری (غزلیات)/جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
ظاهر
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا | ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا | |||||
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون | جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا | |||||
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی | در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا | |||||
آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر | تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا | |||||
هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن | آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم ترا | |||||
جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی | هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا |