انوری (مقطعات)
ظاهر
- دیدهی جان بوعلی سینا
- نزد طبیب عقل مبارک قدم شدم
- نگر تا حلقهی اقبال ناممکن نجنبانی
- ای خصم تو پست و قدر والا
- هرکه سعی بد کند در حق خلق
- ایا صدری که از روی بزرگی
- آفتاب سخا حمیدالدین
- ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
- ای صدر نایبی به ولایت فرست زود
- این فلک پیش طالع نیکت
- خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
- کرا عقل باشد زبر دست شهوت
- چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد
- گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی
- طوطی ای آنکه ز انصاف تو هر نیمشبی
- مینبینی که روزگار چه کرد
- به جای بادهی نابم تو سرکه دادی ناب
- خدایگانا مهمان بنده بودستند
- ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا
- گفته بودی که کاه و جو بدهم
- میر حیدر ایا که خیزد جود
- من و نگار من امروز هر دو رگ زدهایم
- دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا
- گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه
- ای بس که جهان جبهی درویش گرفته
- درین دو روزه توقف که بو که خود نبود
- زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز
- هر سخن کان نیست قرآن با حدیث مصطفی
- ای سرافرازی که از یک سعی تو
- گره عهد آسمان سست است
- به خدایی که از میان دو حرف
- صفی محمد تاریخی از خدای بترس
- ربع مسکون آدمی را بود دیو و دد گرفت
- چون برگهای طوبی طبعم به نام تو
- ای سروری که از گل دل قامت قلم
- رتبت و تمیکن صدر موئتمن
- قدر میخواست تا کار دو عالم
- آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
- آنکه بر سلطان گردون نور رایش غالبست
- ای کریمی که در عطا دادن
- رای مجدالملک در ترتیب ملک
- از خواص سخای مجد کرم
- تو آن فرزانهی آزاد مردی
- ای بزرگی که دین یزدان را
- فریدالدین کاتب دام عزه
- شاها بدان خدای که بر دست قدرتش
- به خدایی که روز را دامن
- مرا مقصود فرزندان آدم
- آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
- دوش در خواب من پیمبر را
- ایا خسروی کز پی جاه خویش
- به خدایی که در پرستش خویش
- بدان خدای که در جست و جوی قدرت او
- از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت
- دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
- قطعهی صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب
- حاجبت رگ ز دست دانستم
- ای خداوندی کز غایت احسان و سخا
- شمس را چیزکی است بر گردن
- رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
- اعتقادی درست دار چنانک
- ای کریمی که در زمین امید
- ای بزرگی که جود بحر محیط
- بوالحسن ای کسی که در احسان
- ای سروری که کوکبهی کبریات را
- ای به همت بر آفتابت دست
- دی گفت به طنز نجم قوال
- ای بزرگی که در بزرگی و جاه
- هر جمال و شرف که دارد ملک
- این مجلس خواجهی جهانست
- آلودهی منت کسان کم شو
- ای سعد سپهر دین کجایی
- کمال دین محمد محمد آنکه برای
- کلبهای کاندرو به روز و به شب
- ای به دندان دولت آمده خوش
- میر یوسف سخن دراز مکش
- با آنکه چند سال بدیدم بتجربت
- در جهان چندان که گویی بیشمار
- با یکی مردک کناس همی گفتم دی
- صاحبا ماجرای دشمن تو
- مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
- بفرستم ای امیر به تعجیل شربتی
- به خدایی که معول به همه چیز بدوست
- بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست
- نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
- نشوی سرور اندرین گیتی
- خسروا این چه حلم و خاموشیست
- برترین مایه مرد را عقلست
- عنصری گربه شعر می صله یافت
- ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
- چار شهرست خراسان را در چارطرف
- ای سروری که چون تو به رادی سحاب نیست
- تو مرا گر پیادهام منکوه
- به خدایی که بیارادت او
- بهاء الدین علی کز چرخ جودش
- ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر
- هر کرا ریدنی بگیرد سخت
- جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
- جریدهایست نهاد سیه سپید جهان
- چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان
- به خدایی که از صنایع او
- ای بزرگی کز آب و خاک چو تو
- در حدود ری یکی دیوانه بود
- سراجی ای ز مقیمان حضرت ترمد
- مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری
- من به الماس طبع تا بزیم
- خسروا گوهر ثنای ترا
- گفتی اجل شهاب موئید که آن فلان
- ای ز جانم عزیزتر خاکی
- صفیالدین موفق را چو بینی
- گفتم آن تو نیست خواجه صلاح
- خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند
- ای به تو مخصوص اعجاز سخن
- صاحبا رای رفیعت که به معیار خرد
- اندرین عصر هرکه شعر برد
- ای خداوندی که هر کز خدمتت گردن کشید
- ای ملک پادشه شده ثابتقدم به تو
- ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار
- مجد دین ای جهان جود و کرم
- ای زمان فرع زندگانی تو
- مبشر آمد و اخبار فتح ختلان داد
- آن خداوندی که سال و ماه را
- مذلت از طمع خیزد همیشه
- ای خداوندی که بنای جهان یعنی خدای
- مثال عالی دستور چون به بنده رسید
- تو آن کریمی کز التفات خاطر تو
- به خدایی که از شب تیره
- ای شاه جهان حیهی صندوق خزانت
- طاعت پادشاه وقت به وقت
- ای جهانی پر از مکارم تو
- اگر در خدمتت تقصیر کردم
- درخت دولت شاه عجم سر بر فلک دارد
- جور یکسر جهان چنان بگرفت
- ای زتو بنهاده کلاه منی
- به کلاهی بزرگ کرد مرا
- شمس بی نور و خواجهی بیاصل
- ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف
- میر طغرل بمرد و من گفتم
- شادمانی گزین و نیک خویی
- تابش رای سایهی یزدان
- آنکه او دست و دلت را سبب روزی کرد
- در جهان با مردمانی که چون باید گذاشت
- گرچه شب سقطهی من هر که دید
- قلتبانی هم به خواهر هم بزن
- جهان گر مضطرب شد گو همی شو
- هر که به ورزیدن کمال نهد روی
- امیرالجبال آنکه با جاه جودش
- کی بود کین سپهر حادثه زای
- مقبلی آنکه روز و شب ادبار
- روز را رایگان ز دست مده
- گر اندک صلتی بخشد امیرت
- مدت عالم به آخر میرسد بیهیچ شک
- گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
- ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت
- من واین نفس که با قحبهی رعنای جهان
- اوحدالدین که در سوئال و جواب
- افتخار جهان حمیدالدین
- انوری را خدایگان جهان
- ای آنکه لقب تاش ثاقب تو
- خداوندا تو میدانی که بنده
- با جلال تو ای حمیدالدین
- جفای گنبد گردان به پایهای برسید
- آن بزرگانی که در خاک خراسان خفتهاند
- ای خداوندی که بر درگاه جاهت بندهوار
- گر خداوند عصمةالدین را
- ممسکی جست مر مرا در بلخ
- کهتر و مهتر و وضیع و شریف
- سرورا از می سخاوت تو
- یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
- صاحبا دین و ملک بیتو مباد
- پنج قالاشیم در بیغولهای
- ای نمودار آفتاب بلند
- احکام دین چو از شرفالدین شرف گرفت
- ای کریمی که رای همت تو
- گنبد پیروزه گون بااختران سیم رنگ
- ای خداوندی که از دریای دستت روزگار
- به خدایی که قدر قدرت او
- ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو
- ترا هجا نکند انوری معاذالله
- کامل العصر نیک نیک بدان
- بافلک دی نیازمندی گفت
- ای خداوندی که از روی تفاخر بندهوار
- ای کریمی که از نوال کفت
- ای بزرگی که کلک وهمت تو
- پس دریده بریده پیشی چند
- به خشک ریش گری در هری ندیدستی
- آسمان آن بخیل بدفعلست
- زن چو میغست و مرد چون ماهست
- تویی آن صدر که بر پایهی قدرت نرسد
- چه خیر باشد در خیل و لشکری که درو
- یک چند روزگار نه از راه مکرمت
- ای شاه ز نقدها که باشد
- کرد عالی بنای این مجدود
- زهی صاحب ملک پرور که گیتی
- ای خداوندی که از ایام اگر خواهی بیابی
- شاهدی دارم ای بزرگ چنانک
- جاییست نشسته چاکر تو
- مفتی شرع کرم عاقلهی ملت جود
- خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
- ای بدیعالزمان بیا و ببین
- ای خاک درت سرمه شده چشم ولی را
- ای به جود و به قدر بر ز فلک
- طبع مهتاب را دو خاصیت است
- ای بزرگی که رای روشن تو
- در مرثیهی موئیدالدین
- خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر
- به خدایی که دست قدرت او
- بنده گر درهنر عطارد نیست
- روزی پسری با پدر خویش چنین گفت
- خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
- ای برقد تو راست قبای سخا و جود
- حکایت است به فضل استماع فرمایند
- گر بنده به خدمتت نیامد
- ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان
- خداوندا تو آنی کافرینش
- قاضی از من نصیحتی بشنو
- بردم به کدوی تر بدو حاجت
- اندرین دور بیکرانه که هست
- باده خوردن به ساتکینی در
- ای هنر از آتش تو بویا همچو عود
- هر که تواند که فرشته شود
- هر کس که جگر خورد و به خردی هنر آموخت
- به خدایی که از مشیت او
- هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد
- آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما
- دی از کسان خواجه بکردم یکی سوئال
- ای به اقلیم کبریای تو در
- ای خداوندی که کمتر بنده در فرمان تو
- تو در قوادگی ای سرخ کافر
- بودن اندر عذاب چون جرجیس
- انوری بهر قبول عامه چند از ننگ شعر
- آن خواجه کز آستین رغبت
- شعرم به همه جهان رسیدست
- اگر به رنج ندارد اجل نجیبالدین
- هر بلایی کز آسمان آید
- ای شجاعی کز تو بددلتر ندیدم در جهان
- عادت طرح شعر آوردند
- ای فلک با کمال تو ناقص
- ای به طالع چو نام خود مسعود
- دراز گشت حدیث درازدستی ما
- ایا کان مروت صدر والا
- مار نون نکاح چو بزدت
- ای بزرگی که شد دل و رایت
- هرکه مخلوق را کند خدمت
- غذای روح بود بادهی رحیقالحق
- ای خواجهی مبارک بر بندگان شفیق
- نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا
- ایا رادی که اندر ناف آهو
- صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال
- منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی
- ای نمودار ارتفاع فلک
- حبذا کارنامهی ارژنگ
- مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
- گویند که در طوس گه شدت گرما
- شعرهای کمالی آن به سخن
- تا نشست خواجه در گلشن بود
- خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
- ای ترا آفتاب حاجب بار
- هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش
- شاها بدیدهای که دلم را خدای داد
- زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام
- به نظم مرثیهای در که چون ز موجب آن
- اوحدالدین انوری ای من مرید طبع تو
- به حمد و ثنا چون کنم رای نظمی
- امیر زنگی چون بامداد باز آید
- دوش در خواب دیو شهوت را
- شعری بسان دیبهی زربفت بافتم
- من بدعهد را چه میگویی
- به خدایی که عقل کلی را
- خداوندا به فر دولت تو
- ز روزگار به یک نامهی تو خرسندم
- نرسد گرد سر فراز همی
- امید و بیم دهد خلق را مسخر خویش
- اگر بیایی و من بنده را دهی تشریف
- خدایگانا سالی مقیم بنشستم
- ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
- گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
- عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد
- ای کمال زمان بیا و ببین
- بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
- جایی که من نشینم بیکار کی نشینم
- خدایگان وزیران و پادشاه صدور
- راحت چگونه یابم فضلست مانعم
- به خدایی که زنده و باقیست
- ای همه سیرت تو هنگ و ثبات
- فخر دین یک التماسست از توام
- از سخنهای عذب شکر طعم
- غم به تکلیف به سر من مبار
- به خدایی که در موجودات
- دی مرا عاشقکی گفت غزل میگویی
- چون من به ره سخن فراز آیم
- کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش
- ای غلامت چو شاد بخت فلک
- خداوندا همی خواهم که از دل
- گیتی به سر سنان گشادیم
- خصم تو و قاعدهی ملک تو
- علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول
- ای ز نور شرابخانهی تو
- ای خردمند اگر گوش سوی من داری
- بزرگا گر خطایی کرده آمد
- چو غزنینی به محشر زنده گردد
- من توانم که نگویم بد کس در همه عمر
- احمد مرسل ز خاک مکه چون هجرت گزید
- روبهی میدوید از غم جان
- کم عیالی سعادتیست که مرد
- ای جهانت به مهر دل جویان
- ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست
- خواجه اسفندیار میدانی
- ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
- نشاید بهر آداب ندیمی
- سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
- ای پایهی دانش از دلت عالی
- من از تاثیر این گردنده گردون
- حسام دولت و دین ای خدای داده ترا
- ای جوان بخت پیر ملت و ملک
- چهار چیز ز ارکان بارگاه تو باد
- ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت
- ای بزرگی که از شمایل و قدر
- ای پسر تا به فلک ظن سخاوت نبری
- شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد
- به خدایی که ذات لم یزلش
- هست در دیدهی من خوبتر از روی سپید
- ای به دریای عقل کرده شناه
- چند مهتاب بر تو پیماید
- شعر دور از تو حیض مردانست
- ای جهان را عدل تو آراسته
- ای بر در بامداد پندار
- یک دو منک می سه تن به چار جوانب
- ای زمین را ز بهر خدمت تو
- بار خدایا به فضل بندهی خود را
- چاکر ز روی عجز سوئالی همی کند
- هیچ میدانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن
- ای خدایت به پادشاهی خلق
- ای ز دست تجاسر خادم
- شهاب دولت و دین ای کسی که هست مدام
- تو با من نسازی که از صحبت من
- ای حکم ترا قضای یزدان
- تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر
- خرد دوش از من بپرسید و گفتا
- ای بر سر سروران یگانه
- مرا دی یاسمن پیغام دادست
- منم امروز و شاهدی زیبا
- انوری شعر و حرص دانی چیست
- ای جهان را دفین به دست تو در
- ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد
- ندارد مجلس ما بیتو نوری
- ای جهان را موسم آزادگی ایام تو
- ای مقصد کشور چهارم
- ای ز قدر تو آسمان در گو
- ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند
- شجاعی ای خط و شعر تو دام و دانهی عقل
- این همایون در فرخندهسرای
- مرحبا مرحبا درآی درآی
- یارب بده مرا به دل نعمتی که بود
- آن چیست کز آن طبق همی تابد
- نکنم خواجه را به شعر هجا
- آنکه سایهاش کس ندید از غایت ستر و صلاح
- دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ
- خداوند من عصمةالدین همیشه
- ای به تدبیر قطب آن گردون
- عادت کن از جهان سه خصلت را
- خداوند که داند خواست عذر لطف دوشینت
- چهار چیزست آیین مردم هنری
- آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری
- ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو
- ای برادر گر مزاج از فضله خالی آمدی
- خداوندا همی دانم که چیزی نیست در دستت
- ز جنس مردمان مشمار خود را
- کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت
- ای رفته به فرخی و فیروزی
- خون خواجه کعبه است و نان او بیتالحرام
- ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو
- ای کریمی که جرم هفت اختر
- خداوندا حریفان آمدستند
- سحرگاهی به نزد خواجه رفتم
- به خدایی که بازگشت بدوست
- گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق
- تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری
- چون ترا روزگار داد به داد
- ای رای ملک شه معظم
- گویند که چیست حاصل تو
- ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم
- کار کار ملک و دوران دوران وزیر
- انوری ای سخن تو به سخا ارزانی
- پیشی ز هنر طلب نه از مال
- گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
- مرا پیام فرستی همی که پرسش تو
- دوش مهمان خواجهای بودم
- تو وزیری و منت مدحت گوی
- زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک
- جهان را دلم گفت لطفی کن آخر
- بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
- صفهای را نقش میکردند نقاشان چین
- مرا دوستی گفت آخر کجایی
- در کف خشم و شهوت و خور و خواب
- تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم