انوری (مقطعات)/نزد طبیب عقل مبارک قدم شدم
ظاهر
نزد طبیب عقل مبارک قدم شدم | حال مزاج خویش بگفتم کماجرا | |||||
دل را چو از عفونت اخلاط آرزو | محموم دید و سرعت نبضم بر آن گوا | |||||
گفتا بدن ز فضلهی آمال ممتلی است | س المزاج حرص اثر کرده در قوا | |||||
بیشک بود مولد تب لرزهی نیاز | نامنهضم غذای امل بر سر غذا | |||||
ای دل به عون مسهل سقمونیای صبر | وقتست اگر به تنقیه کوشی ز امتلا | |||||
مقصود از این میانه اگر حقنهی دلست | اول قدم ز اکل فضولست احتما |