انوری (مقطعات)/ای خداوندی که از روی تفاخر بندهوار
ظاهر
ای خداوندی که از روی تفاخر بندهوار | نعل اسبت اختران در گوش نه گردون کنند | |||||
آفتاب رای و ابر دست گوهربار تو | آز را از بینیازی جاودان قارون کنند | |||||
لمعهی رخسار جاه و عکس اشک دشمنت | کهربا را چون عقیق از خاصیت گلگون کنند | |||||
بنده را شاگرد خوارزمی است شیطان هیکلی | کان چنان هیکل نه در کوه و نه در هامون کنند | |||||
معدهای دارد که سیری را درو امید نیست | در علاج جوع کلبی کوه اگر معجون کنند | |||||
از نهیب او نهنگان رخت بر خشکی کشند | گر شیاطین صورت امعاش بر جیحون کنند | |||||
یک دم ار خالی شود حلقش که زهرش باد و مار | راست چون دیوی بود کش انکژه در ... کنند | |||||
از شره گویی همی حلوای صابونی خورد | گر خمیر نان او خود جمله از صابون کنند | |||||
حاش لله گر بماند یک مه دیگر به مرو | آه و واویلا که تا این چند مسکین چون کنند | |||||
کز نهیب معدهی او هر شبی تا بامداد | اهل شهر و روستا بر نان همی افسون کنند | |||||
مخت سوب و بکند او که از بیخم بکند | طبع موزونم همی زاندیشه ناموزون کنند | |||||
صاحبا یارب جزایت خیر بادا خیر کن | کندرین موسم بسی خیرات گوناگون کنند | |||||
یا غلامی چند را از روی حسبت بر گمار | تا شبیخون آورند و دفع این ملعون کنند | |||||
یا بکش این کافر زن روسبی را آشکار | پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند | |||||
یا بگو زان پیش کز عالم برآرد قحط کل | تا به سیلی از حدود عالمش بیرون کنند | |||||
یا بفرما اهل دیوان را که تا من بنده را | زانچه مجری دارم اجرا یکنفر افزون کنند |