انوری (مقطعات)/تو مرا گر پیادهام منکوه
ظاهر
| تو مرا گر پیادهام منکوه | که مرا از پیادگی گله نیست | |||||
| جنبش آسمان به نفس خودست | پایبند طویله و گله نیست | |||||
| در سواری تو لاف فخر مزن | که ترا جای لاف و مشغله نیست | |||||
| تو چو کوهی و در مفاصل کوه | حرکت جز به سعی زلزله نیست | |||||
| نیست یک تن در همه روی زمین | کو به نوعی از جهان فرسوده نیست | |||||
| نیست بیغصه به گیتی هیچ کار | در زمانه هیچ شخص آسوده نیست | |||||
| رنده میباید چنانک آید ز پیش | کار گیتی بر کسی پیموده نیست | |||||