انوری (مقطعات)/ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان
ظاهر
ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان | وی مستعار جود تو آثار روزگار | |||||
انوار آن ز سایهی جود تو مستفاد | و آثار این ز عادت خوب تو مستعار | |||||
دوش از حساب هندو جمل بندهی ترا | بیتی دو شعر گفته شد از روی اختصار | |||||
مال چهار بنگر و جذرش بروفزای | پس ضرب کن تمامت این مال درچهار | |||||
اینک دوحرف گفته شد اندر دو نیمبیت | چون رای تو متین و چو حزم تو استوار | |||||
یک حرف دیگرست که بیآن تمام نیست | معنی آن دو خواه نهان خواه آشکار | |||||
مجموع این حساب همین هر دو حرف راست | چون در سه ضرب شد شود این کار چون نگار | |||||
این است التماسش و گر ناروا بود | از تو روا ندارد هم تو روا مدار | |||||
من و سه شاعر و شش درزی و چهار دبیر | اسیر و خوار بماندیم در کف دو سوار | |||||
دبیر و درزی و شاعر چگونه جنگ کنند | اگر چه چارده باشند وگر چهار هزار | |||||
با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف | دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر | |||||
پیشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس | نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر | |||||
آن حریفان و ندیمانش به من کردند روی | کای بلاغت را بلاغ و وی بصارت را بصر | |||||
چون دهان نبود مر او را در کجا ریزد شراب | چون میان نبود مر او را در کجا بندد کمر | |||||
دهر و افلاک و انجم و ارکان | همه شرند اگرنه مایه شر | |||||
خود جهان خرف ندارد خیر | تا که هست از و جود خیر خبر | |||||
تا نداری امید خیر که نیست | حامل ذکر او قضا و قدر | |||||
چیست عنقا به هر دو عالم خیر | که ازو نام هست و نیست اثر | |||||
ای دل از کار خویش هیچ مرنج | نیست کار دگر به رنگ دگر | |||||
نقد و نسیه چو هفده و هژدهست | بل دو پنج است و ده نه به نه بتر |