انوری (مقطعات)/ای فلک با کمال تو ناقص
ظاهر
ای فلک با کمال تو ناقص | وی جهان بینوال تو درویش | |||||
گم کند راه مصلحت تقدیر | گرنه تدبیر تو بود در پیش | |||||
همچو معنی که در بیان باشد | در جهانی و از جهانی بیش | |||||
دوش دور از تو ای مدبر عقل | نه به تدبیر عقل دوراندیش | |||||
جمع ضدین کرده در زنبور | لطفت از نوش انتقام از نیش | |||||
پیشت از گونه گونه بینفسی | که نگون باد نفس کافرکیش | |||||
کردهام آنکه یاد آن امروز | میکند جانم از خجالت ریش | |||||
هیچ دانی که روی عذری هست | تا بخواهم زنابکاری خویش | |||||
ای فلک پیش قدر تو ناقص | وی جهان پیش دست تو درویش | |||||
دولتت را زوال بیگانه | مدتت را خلود آمده خویش | |||||
در بزرگی ز روی نسبت و قدر | ذاتت از کل آفرینش بیش | |||||
حلم تو زود عفو دیر عتاب | حزم تو پیش بین دوراندیش | |||||
دوش در پیش خدمت تو که باد | آسمانش به خدمت آمده پیش | |||||
آن تجاوز نکردهام که توان | داشت جایز به هیچ مذهب و کیش | |||||
هیچ دانی چگونه خواهم خواست | عذر بیخردگی و مستی خویش |