انوری (مقطعات)/رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
ظاهر
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل | شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست | |||||
زمانه نی در مردی در کرم بشکست | سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست | |||||
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر | یتیموار برو جان به ماتمت بنشست | |||||
فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز | فغان ز گردش این جان شکار جورپرست | |||||
که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد | که گوهری که به سی سال سفت خود بشکست | |||||
زمانه عقد کمالی گسست و ای دریغ | که آسمان نتواند نظیر آن پیوست | |||||
ز دامگاه عناصر چه فایدهست بگو | وزین کشنده دو دام سیه سپید که هست | |||||
که روزگار پس از انتظار نیک دراز | بدین دو دام همین مرغ صید کرد و بجست | |||||
اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک | نماند مردمک دیدهای که دیده نخست | |||||
وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ | هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست | |||||
زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد | که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست | |||||
تو پروریدهی کابوک آسمان بودی | از آن قرار نکردی در آشیانهی پست | |||||
زمانه دل به تو زان درنبست میدانست | که ماهی فلکی را فرو نگیرد شست |