انوری (مقطعات)/نگر تا حلقهی اقبال ناممکن نجنبانی
ظاهر
نگر تا حلقهی اقبال ناممکن نجنبانی | سلیما ابلها لابلکه مرحوما و مسکینا | |||||
سنایی گرچه از وجه مناجاتی همی گوید | به شعری در ز حرص آنکه یابد دیدهی بینا | |||||
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت | چنان کز وی به رشک آید روان بوعلی سینا | |||||
ولیکن از طریق آرزو پختن خرد داند | که با تخت زمرد بس نیاید کوشش مینا | |||||
برو جان پدر تن در مشیت ده که دیر افتد | ز یاجوج تمنی رخنه در سد ولوشینا | |||||
به استعداد یابد هرکه از ما چیزکی یابد | نه اندر بدو فطرت پیش از کان الفتی طینا | |||||
بلی از جاهدوا یکسر به دست تست این رشته | ولیک از جاهدوا هم برنخیزد هیچ بیفینا |