انوری (مقطعات)/ز روزگار به یک نامهی تو خرسندم
ظاهر
ز روزگار به یک نامهی تو خرسندم | که در دعا همه آن خواهم از خداوندم | |||||
شنیدهام که به خرسند کم گراید غم | غمم چراست که از تو به نامه خرسندم | |||||
ز هرچه باشد خرسند را بسنده بود | چرا که بیتو همی عمر و عیش نپسندم | |||||
مرا و حال مرا بیجمال طلعت تو | صفت ندیدم از این به چو دل برافکندم | |||||
چنانکه تشنه به آب حیات و مرده به جان | به جان تو که به دیدارت آرزومندم |