انوری (مقطعات)/ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند
ظاهر
ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند | احرار روزگار و افاضل ترا رهی | |||||
بودند در قدیم امیران و شاعران | واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی | |||||
هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان | اشکم چو ناردانه و رخسار چون بهی | |||||
مشغول بودهای که نکردی عیادتم | یا خود مرا محل عیادت نمینهی | |||||
نینی ز ابلهی است مرا از تو این طمع | خیزد چنین طمع به حقیقت ز ابلهی | |||||
با رنج ناتوانی ای دوستان مرا | دل گشت پر ز انده و از صبر شد تهی | |||||
گوید طبیب بهتری امروز غم مخور | اینک برفت علت و آغاز شد بهی | |||||
غم این غمست و بس که ز من فوت میشود | در بزم صدر عالم رسم سهشنبهی | |||||
آن جنت نعیم اگر در جهان بود | ممکن ظهور جنت ماوی، فتلک هی |