انوری (مقطعات)/بافلک دی نیازمندی گفت
ظاهر
بافلک دی نیازمندی گفت | چون منت گر نیازمند کنند | |||||
زان ستمها که گردش تو کند | توچه گویی که باتو چند کنند | |||||
آخر این اختران بی معنیت | چند بخت مرانژند کنند | |||||
بی سبب هر زمان چو پایهی خویش | پایهی طاقتم بلند کنند | |||||
به زمستان گر آتشی یابم | هفت عضوم برو سپند کنند | |||||
حلقهی جیب کهنه در حلقم | هر زمان حلقهی کمند کنند | |||||
عالمی ناپسند احوالند | تا کی احوال ناپسند کنند | |||||
در احسان چرا بنگشایند | چارهی چند مستمند کنند | |||||
فلکش گفت بربروت مخند | که جهانیت ریشخند کنند | |||||
در احسان بگو که بگشاید | بوالحسن را چو تختهبند کنند | |||||
ما در آنیم تا قضا و قدر | زهر آن فتنه باز قند کنند | |||||
که به مویی فلک بیاویزد | گر به مویی برو گزند کنند |