انوری (مقطعات)/گویند که در طوس گه شدت گرما
ظاهر
| گویند که در طوس گه شدت گرما | از خانه به بازار همی شد زنکی لال | |||||
| بگذشت به دکان یکی پیر حصیری | بر دل بگذشتش که اگر نیست مرا مال | |||||
| تا چون دگران نطع خرم بهر تنعم | آخر نبود کم ز حصیری به همه حال | |||||
| بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد | حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال | |||||
| گفتا ده ده ده گز حصصیری سره را چند | نه از لللخ و از ککنب وزنه نه نال | |||||
| شاگرد حصیری چو اداء سخنش دید | گفتش برو ای قحبهی چونین به سخن زال | |||||
| تدبیر نمد کن به نمد گر شو ازیراک | تا نرخ بپرسی تو به دی ماه رسد سال | |||||
| جان من و آن وعدهی نطع تو همین است | از بس که زنی قرعه و گیری به ادا فال | |||||
| هان بر طبق عرض نهم حاصل این ذکر | هین در ورق هجو کشم صورت این حال | |||||