انوری (مقطعات)/ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو
ظاهر
ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو | چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی | |||||
پیش قدرت پشت گردون از تواضع داده خم | نزد رایت روی خورشید از خجالت کرده خوی | |||||
سرو آزاد ار قبول بندگی یابد ز تو | پای تا سر هم در آن ساعت کمر بندد چو نی | |||||
نقشبند کل ز تاثیر صبای لطف تو | بوستان را نقش نیسان بندد اندر ماه دی | |||||
شاد زی کامروز در اقطاع عالم سر به سر | ای بسیطش سیر فرمان تو صد ره کرده طی | |||||
دوستان و دشمنانت در دو مجلس میکنند | هردو سنگانداز و سنگ اندازهی آن تا به کی | |||||
دشمنانت تا به روز حشر سنگانداز عیش | دوستانت تا به روز عید سنگ انداز می | |||||
صبر کن تا زمانه خو نشوی | پیشه کن گاه گاه نیکیکی | |||||
نرد عمر تو خوش زمانه ببرد | ندبی زو و از تو سیکیکی | |||||
ای سر از کبر بر فلک برده | گشته گردان چو انجم فلکی | |||||
به عقابی رسیده از مگسی | به سماکی رسیده از سمکی | |||||
بس بس اکنون که بیش از این نرسد | حاش لله دیو را ملکی | |||||
بر جهان خواجگی همی رانی | هنرت چه و نسبت تو به کی | |||||
نمک دیگ خواجگی جودست | نه بخیلی و خشم و بینمکی | |||||
ای که خرچنگ و خارپشتی تو | صدفی آید از تو نی فنکی | |||||
خواجه دانم که پیش جیش سخاش | موج دریا همی کند یزکی | |||||
باز اگر تو فقع خوری به مثل | چوبک کوزه فقع بمکی | |||||
از تو یک قطره خون به حیله چکد | دور از اینجا اگر ز هم بچکی | |||||
خواجه هستی چرا نیاموزی | خواجگی کردن از شهاب زکی |