انوری (مقطعات)/شعرم به همه جهان رسیدست
ظاهر
شعرم به همه جهان رسیدست | مانند کبوتران مرعش | |||||
شوخ آن باشد که وقت پاسخ | ما را بدهد جواب ناخوش | |||||
شکر ز لبش چو خواستم گفت | بگذر ز سر حدیث زرکش | |||||
ای کریمی که از سخاوت تو | روید از سنگ خاره مرزنگوش | |||||
تا جهان اسب دولتت زین کرد | چرخ را هست غاشیه بر دوش | |||||
آنکه او تای خدمتت نزند | چون ربابش فلک بمالد گوش | |||||
چنگ مدح تو ساختم چه شود | که چو بربط شوم عتابیپوش | |||||
دوش دور از تو ای مدبر عقل | نه به تدبیر عقل دوراندیش | |||||
پیشت از گونه گونه بینفسی | که نگون باد نفس کافرکیش | |||||
کردهام آنکه یاد آن امروز | میکند جانم از خجالت ریش | |||||
هیچ دانی چگونه خواهم گفت | عذر می خوردگی و مستی خویش | |||||
به خدایی که کرد گردون را | کلبهی قدرت الهی خویش | |||||
که ندیدم ز کارداری خویش | هیچ سودی مگر تباهی خویش |