انوری (مقطعات)/تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر
ظاهر
| تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر | به نیک و بد ز بساط تو میبرد نامه | |||||
| به تازه کردن تاریخ رسمهای تو دهر | کجا بماند که روز نکرد هنگامه | |||||
| ستارگان ز یمین و یسار آصف و جم | به خدمتی به تو آورده خاتم و خامه | |||||
| ز قصد حادثه ایمن چو وحش و طیر حرم | به زیر سایهی عدل تو خاصه و عامه | |||||
| شریف کسوت خاص خلیفه را که قضا | به مشتری ندهد بر سپهر خودکامه | |||||
| جهان موازنه میکرد با کمال تو گفت | که کعبه را چه تجمل فزاید از جامه | |||||