انوری (مقطعات)/آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما
ظاهر
آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما | زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز | |||||
اسراف از او طمع نتوان داشت شرط نیست | لفظش درست و مرد حکیمست و در عزیز | |||||
روزم از روز بهتر است اکنون | از مراعات شمس دین فیروز | |||||
جاودان از فلک خطابش این | کی بر اعدا و اولیا پیروز | |||||
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا | بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز | |||||
به پات اندر خار و به دستت اندر مار | به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز |