انوری (مقطعات)/خدایگان وزیران و پادشاه صدور
ظاهر
خدایگان وزیران و پادشاه صدور | که با نفاذ تو هست از قضا فراموشم | |||||
یکی ز آتش جور سپهر بازم خر | که از تجاوز او همچو دیگ میجوشم | |||||
عجب مدار که امروز مر مرا دیدست | در آن لباچه که تشریف دادهای دوشم | |||||
ز بهر خسرو سیارگان همی خواهد | که عشوهای بخرم وان لباچه بفروشم | |||||
وگرنه جفته نهد با قبای کحلی خویش | همی برآید از این غصه دم به دم هوشم | |||||
ستارگان را صدره به من شفیع آورد | بگو چگونه کنم با کدامشان کوشم | |||||
بدان بهانه که تا آستینش بوسه دهد | هزار بار گرفته است اندر آغوشم | |||||
ز چاپلوسی این گربه هیچ باقی نیست | ولیک من نه حریفان خواب خرگوشم | |||||
مرا زبون نتواند گرفت روبهوار | که در پناه تو من شیر شیر او دوشم | |||||
به کردگار که انصاف من ازو بستان | کزو به کف چو حسود تو خون همی نوشم | |||||
نه آنکه بر من و بر آسمانت فرمان نیست | هموت بنده و هم منت حلقه در گوشم | |||||
مرا به دفع چنو خصم التفات تو بس | که بعد از این سخن او به گوش ننیوشم | |||||
به نعمتت که ورقهاش جمله محو کنم | ز جاه تست که در مجلس تو خاموشم | |||||
خطی کشیدهام ار خط در این ورق بکشند | بدان نگه نکنم من که بیتن و توشم | |||||
یقین شناس که گر دیگران سخن گویند | دماغ مه بخراشم ز بسکه بخروشم | |||||
بدو چگونه دهم کسوتی که از شرفش | کلاه گوشهی عرشست ترک و شبوشم | |||||
ز پردهدار تو تشریف باشد آنچه دهد | بلی و باز تفاخر کند ازو دوشم | |||||
وگر برهنه بمانم چو آفتاب و مهش | قبای کحلی او کافرم اگر پوشم |