دیوان شمس (غزلیات ۱)
ظاهر
- ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
- ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
- ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
- ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما____ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
- آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
- بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
- بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
- جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
- من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
- مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
- ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
- ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
- ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
- ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
- ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
- ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
- آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
- ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما____انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ
- امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
- چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
- جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
- چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
- چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
- چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
- من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
- هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
- آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
- ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما
- ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
- ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
- بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
- دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
- می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
- ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
- ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما
- خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
- یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
- رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
- آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
- طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
- شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
- کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
- کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
- در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
- با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا
- دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
- ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
- ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
- با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
- ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
- گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
- چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
- عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
- از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
- شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
- عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
- مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
- رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
- تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
- ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
- هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را
- بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
- چه چیزست آنک عکس او حلاوت داد صورت را
- تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
- ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا
- تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را
- از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
- چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را
- چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا
- برات آمد برات آمد بنه شمع براتی را
- اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را
- به خانه خانه میآرد چو بیذق شاه جان ما را
- آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
- گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
- ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- آخر بشنید آن مه آه سحر ما را
- آب حیوان باید مر روح فزایی را
- ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
- ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- امروز گزافی ده آن باده نابی را
- ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
- معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
- ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
- چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها
- از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
- ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا
- جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
- شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
- یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
- ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
- در آب فکن ساقی بط زاده آبی را
- زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
- میندیش میندیش که اندیشه گریها
- زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
- رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
- ای از نظرت مست شده اسم و مسما
- دلارام نهان گشته ز غوغا
- بیا ای جان نو داده جهان را
- بسوزانیم سودا و جنون را
- سلیمانا بیار انگشتری را
- دل و جان را در این حضرت بپالا
- خبر کن ای ستاره یار ما را
- چو او باشد دل دلسوز ما را
- مرا حلوا هوس کردست حلوا
- امیر حسن خندان کن چشم را
- به برج دل رسیدی بیست این جا
- بکت عینی غداه البین دمعا
- تو بشکن چنگ ما را ای معلا
- برای تو فدا کردیم جانها
- ز روی تست عید آثار ما را
- ای مطرب دل برای یاری را
- اندر دل ما تویی نگارا
- ای جان و قوام جمله جانها
- ای سخت گرفته جادوی را
- از دور بدیده شمس دین را
- بنمود وفا از این جا
- برخیز و صبوح را بیارا
- تا چند تو پس روی به پیش آ
- چون خانه روی ز خانه ما
- دیدم رخ خوب گلشنی را
- دیدم شه خوب خوش لقا را
- ساقی تو شراب لامکان را
- گفتی که گزیدهای تو بر ما
- گستاخ مکن تو ناکسان را
- کو مطرب عشق چست دانا
- ما را سفری فتاد بیما
- مشکن دل مرد مشتری را
- بیدار کنید مستیان را
- من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا
- در میان پرده خون عشق را گلزارها
- غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را
- ساقیا در نوش آور شیره عنقود را
- ساقیا گردان کن آخر آن شراب صاف را
- پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما
- با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا
- سکه رخسار ما جز زر مبادا بیشما
- رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
- درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
- جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا
- دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا
- دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
- عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
- ای وصالت یک زمان بوده فراقت سالها
- در صفای باده بنما ساقیا تو رنگ ما
- آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
- از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
- خدمت شمس حق و دین یادگارت ساقیا
- درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما
- سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
- دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
- شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
- دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
- از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا
- ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا
- ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما
- امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها
- ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
- مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را
- چو فرستاد عنایت به زمین مشعلهها را
- تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
- بروید ای حریفان بکشید یار ما را
- چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
- اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
- چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
- کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
- ای بروییده به ناخواست به مانند گیا
- رو ترش کن که همه روترشانند این جا
- تا به شب ای عارف شیرین نوا
- چون نمایی آن رخ گلرنگ را
- در میان عاشقان عاقل مبا
- از یکی آتش برآوردم تو را
- ز آتش شهوت برآوردم تو را
- از ورای سر دل بین شیوهها
- روح زیتونیست عاشق نار را
- ای بگفته در دلم اسرارها
- میشدی غافل ز اسرار قضا
- گر تو عودی سوی این مجمر بیا
- ای تو آب زندگانی فاسقنا
- دل چو دانه ما مثال آسیا
- در میان عاشقان عاقل مبا
- ای دل رفته ز جا بازمیا
- من رسیدم به لب جوی وفا
- از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
- ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
- از سینه پاک کردم افکار فلسفی را
- بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی
- آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
- با آن که میرسانی آن باده بقا را
- بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را
- بشکن سبو و کوزه ای میرآب جانها
- جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
- خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را
- شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
- در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
- ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا
- ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
- ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا
- نام شتر به ترکی چه بود بگو دوا