دیوان شمس/بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی
ظاهر
بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی | هر صورت خیالت از وی شدست پیدا | |||||
هر جا که چشمه باشد باشد مقام پریان | بااحتیاط باید بودن تو را در آن جا | |||||
این پنج چشمه حس تا بر تنت روانست | ز اشراق آن پری دان گه بسته گاه مجری | |||||
وان پنج حس باطن چون وهم و چون تصور | هم پنج چشمه میدان پویان به سوی مرعی | |||||
هر چشمه را دو مشرف پنجاه میرابند | صورت به تو نمایند اندر زمان اجلا | |||||
زخمت رسد ز پریان گر باادب نباشی | کاین گونه شهره پریان تندند و بیمحابا | |||||
تقدیر میفریبد تدبیر را که برجه | مکرش گلیم برده از صد هزار چون ما | |||||
مرغان در قفس بین در شست ماهیان بین | دلهای نوحه گر بین زان مکرساز دانا | |||||
دزدیده چشم مگشا بر هر بت از خیانت | تا نفکند ز چشمت آن شهریار بینا | |||||
ماندست چند بیتی این چشمه گشت غایر | برجوشد آن ز چشمه خون برجهیم فردا |