دیوان شمس/ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
ظاهر
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما | کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا | |||||
ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایق تری | شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرین تر وفا | |||||
رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده | در دولت شکر بجه از تلخی جور فنا | |||||
اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر | از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا | |||||
با خار بودی همنشین چون عقل با جانی قرین | بر آسمان رو از زمین منزل به منزل تا لقا | |||||
در سر خلقان میروی در راه پنهان میروی | بستان به بستان میروی آن جا که خیزد نقشها | |||||
ای گل تو مرغ نادری برعکس مرغان میپری | کامد پیامت زان سری پرها بنه بیپر بیا | |||||
ای گل تو اینها دیدهای زان بر جهان خندیدهای | زان جامهها بدریدهای ای کربز لعلین قبا | |||||
گلهای پار از آسمان نعره زنان در گلستان | کای هر که خواهد نردبان تا جان سپارد در بلا | |||||
هین از ترشح زین طبق بگذر تو بیره چون عرق | از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما | |||||
ای مقبل و میمون شما با چهره گلگون شما | بودیم ما همچون شما ما روح گشتیم الصلا | |||||
از گلشکر مقصود ما لطف حقست و بود ما | ای بود ما آهن صفت وی لطف حق آهن ربا | |||||
آهن خرد آیینه گر بر وی نهد زخم شرر | ما را نمیخواهد مگر خواهم شما را بیشما | |||||
هان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخن | با کس نیارم گفت من آنها که میگویی مرا | |||||
ای شمس تبریزی بگو سر شهان شاه خو | بی حرف و صوت و رنگ و بو بیشمس کی تابد ضیا |