دیوان شمس/ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
ظاهر
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را | آن راه زن دل را آن راه بر دین را | |||||
زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد | مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را | |||||
آن باده انگوری مر امت عیسی را | و این باده منصوری مر امت یاسین را | |||||
خمها است از آن باده خمها است از این باده | تا نشکنی آن خم را هرگز نچشی این را | |||||
آن باده بجز یک دم دل را نکند بیغم | هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را | |||||
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر | جانم به فدا باشد این ساغر زرین را | |||||
این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد | آن را که براندازد او بستر و بالین را | |||||
زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد | تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را | |||||
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر میجو | رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را |