دیوان شمس/از ورای سر دل بین شیوهها
ظاهر
از ورای سر دل بین شیوهها | شکل مجنون عاشقان زین شیوهها | |||||
عاشقان را دین و کیش دیگرست | اصل و فرع و سر آن دین شیوهها | |||||
دل سخن چینست از چین ضمیر | وحی جویان اندر آن چین شیوهها | |||||
جان شده بیعقل و دین از بس که دید | زان پری تازه آیین شیوهها | |||||
از دغا و مکر گوناگون او | شیوهها گم کرده مسکین شیوهها | |||||
پرده دار روح ما را قصه کرد | زان صنم بیکبر و بیکین شیوهها | |||||
شیوهها از جسم باشد یا ز جان | این عجب بی آن و بی این شیوهها | |||||
مرد خودبین غرقه شیوه خودست | خود نبیند جان خودبین شیوهها | |||||
شمس تبریزی جوانم کرد باز | تا ببینم بعد ستین شیوهها |