دیوان شمس/برخیز و صبوح را بیارا
ظاهر
برخیز و صبوح را بیارا | پرلخلخه کن کنار ما را | |||||
پیش آر شراب رنگ آمیز | ای ساقی خوب خوب سیما | |||||
از من پرسید کو چه ساقیست | قندست و هزار رطل حلوا | |||||
آن ساغر پرعقار برریز | بر وسوسه محال پیما | |||||
آن می که چو صعوه زو بنوشد | آهنگ کند به صید عنقا | |||||
زان پیش که دررسد گرانی | برجه سبک و میان ما آ | |||||
میگرد و چو ماه نور میده | حمرا می ده بدان حمیرا | |||||
ما را همه مست و کف زنان کن | وان گاه نظاره کن تماشا | |||||
در گردش و شیوههای مستان | در عربدههای در علالا | |||||
در گردن این فکنده آن دست | کان شاه من و حبیب و مولا | |||||
او نیز ببرده روی چون گل | میبوسد یار را کف پا | |||||
این کیسه گشاده از سخاوت | که خرج کنید بیمحابا | |||||
دستار و قبا فکنده آن نیز | کاین را به گرو نهید فردا | |||||
صد مادر و صد پدر ندارد | آن مهر که میبجوشد آن جا | |||||
این می آمد اصول خویشی | کز سکر چنین شدند اعدا | |||||
آن عربده در شراب دنیاست | در بزم خدا نباشد آنها | |||||
نی شورش و نی قیست و نی جنگ | ساقیست و شراب مجلس آرا | |||||
خاموش که ز سکر نفس کافر | میگوید لا اله الا |