دیوان شمس/با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
ظاهر
با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا | زانک تو آفتابی و بیتو بود فسردنا | |||||
خلق بر این بساطها بر کف تو چو مهرهای | هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا | |||||
گفت دمم چه میدهی دم به تو من سپردهام | من ز تو بیخبر نیم در دم دم سپردنا | |||||
پیش به سجده میشدم پست خمیده چون شتر | خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا | |||||
بین که چه خواهی کردنا بین که چه خواهی کردنا | گردن دراز کردهای پنبه بخواهی خوردنا |