دیوان شمس/ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
ظاهر
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما | چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما | |||||
ای چشم ابر این اشکها میریز همچون مشکها | زیرا که داری رشکها بر ماه رخساران ما | |||||
این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر | کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما | |||||
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما | رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما | |||||
بر خاک و دشت بینوا گوهرفشان کرد آسمان | زین بینوایی میکشند از عشق طراران ما | |||||
این ابر چون یعقوب من وان گل چو یوسف در چمن | بشکفته روی یوسفان از اشک افشاران ما | |||||
یک قطرهاش گوهر شود یک قطرهاش عبهر شود | وز مال و نعمت پر شود کفهای کف خاران ما | |||||
باغ و گلستان ملی اشکوفه میکردند دی | زیرا که بر ریق از پگه خوردند خماران ما | |||||
بربند لب همچون صدف مستی میا در پیش صف | تا بازآیند این طرف از غیب هشیاران ما |