دیوان شمس/امیر حسن خندان کن چشم را
ظاهر
امیر حسن خندان کن چشم را | وجودی بخش مر مشتی عدم را | |||||
سیاهی مینماید لشکر غم | ظفر ده شادی صاحب علم را | |||||
به حسن خود تو شادی را بکن شاد | غم و اندوه ده اندوه و غم را | |||||
کرم را شادمان کن از جمالت | که حسن تو دهد صد جان کرم را | |||||
تو کارم زان بر سیمین چو زر کن | تو لعلین کن رخ همچون زرم را | |||||
دلا چون طالب بیشی عشقی | تو کم اندیش در دل بیش و کم را | |||||
بنه آن سر به پیش شمس تبریز | که ایمانست سجده آن صنم را |