دیوان شمس/سلیمانا بیار انگشتری را
ظاهر
سلیمانا بیار انگشتری را | مطیع و بنده کن دیو و پری را | |||||
برآر آواز ردوها علی | منور کن سرای شش دری را | |||||
برآوردن ز مغرب آفتابی | مسلم شد ضمیر آن سری را | |||||
بدین سان مهتری یابد هر آن کس | که بهر حق گذارد مهتری را | |||||
بنه بر خوان جفان کالجوابی | مکرم کن نیاز مشتری را | |||||
به کاسی کاسه سر را طرب ده | تو کن مخمور چشم عبهری را | |||||
ز صورتهای غیبی پرده بردار | کسادی ده نقوش آزری را | |||||
ز چاه و آب چه رنجور گشتیم | روان کن چشمههای کوثری را | |||||
دلا در بزم شاهنشاه دررو | پذیرا شو شراب احمری را | |||||
زر و زن را به جان مپرست زیرا | بر این دو دوخت یزدان کافری را | |||||
جهاد نفس کن زیرا که اجری | برای این دهد شه لشکری را | |||||
دل سیمین بری کز عشق رویش | ز حیرت گم کند زر هم زری را | |||||
بدان دریادلی کز جوش و نوشش | به دست آورد گوهر گوهری را | |||||
که باقی غزل را تو بگویی | به رشک آری تو سحر سامری را | |||||
خمش کردم که پایم گل فرورفت | تو بگشا پر نطق جعفری را |