دیوان شمس/شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
ظاهر
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما | راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا | |||||
سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو | دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا | |||||
دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم | گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا | |||||
دوش همیگشتم من تا به سحر ناله کنان | بدرک بالصبح بدا هیج نومیو نفی | |||||
سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو | نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا | |||||
گاه بود پهلوی او گاه شود محو در او | پهلوی او هست خدا محو در او هست لقا | |||||
سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب | تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا | |||||
شرح جدایی و درآمیختگی سایه و نور | لا یتناهی و لن جت بضعف مددا | |||||
نور مسبب بود و هر چه سبب سایه او | بی سببی قد جعل الله لکل سببا | |||||
آینه همدگر افتاد مسبب و سبب | هر کی نه چون آینه گشتست ندید آینه را |