دیوان شمس/ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
ظاهر
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا | در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا | |||||
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو | ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا | |||||
سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت | چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا | |||||
آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو | غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا | |||||
خوش بخرام بر زمین تا شکفند جانها | تا که ملک فروکند سر ز دریچه سما | |||||
چونک شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی | دست به چشم برنهد از پی حفظ دیدهها | |||||
هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی | از دی این فراق شد حاصل او همه هبا | |||||
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان | کی برسد بهار تو تا بنماییش نما | |||||
بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی | کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا | |||||
گفت چگونهای از این عارضه گران بگو | کز تنکی ز دیدهها رفت تن تو در خفا | |||||
گفت و گذشت او ز من لیک ز ذوق آن سخن | صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا |