دیوان شمس/از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
ظاهر
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما | از پی آن آفتابست اشک چون باران ما | |||||
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال | چونک هستیها نماند از پی طوفان ما | |||||
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش | رو نماید کشتی آن نوح بس پنهان ما | |||||
بحر و هجران رو نهد در وصل و ساحل رو دهد | پس بروید جمله عالم لاله و ریحان ما | |||||
هر چه میبارید اکنون دیده گریان ما | سر آن پیدا کند صد گلشن خندان ما | |||||
شرق و غرب این زمین از گلستان یک سان شود | خار و خس پیدا نباشد در گل یک سان ما | |||||
زیر هر گلبن نشسته ماه رویی زهره رخ | چنگ عشرت مینوازد از پی خاقان ما | |||||
هر زمان شهره بتی بینی که از هر گوشهای | جام می را میدهد در دست بادستان ما | |||||
دیده نادیده ما بوسه دیده زان بتان | تا ز حیرانی گذشته دیده حیران ما | |||||
جان سودا نعره زنها این بتان سیمبر | دل گود احسنت عیش خوب بیپایان ما | |||||
خاک تبریزست اندر رغبت لطف و صفا | چون صفای کوثر و چون چشمه حیوان ما |