دیوان شمس/جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
ظاهر
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را | بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را | |||||
بی ساغر و پیاله درده میی چو لاله | تا گل سجود آرد سیمای روی ما را | |||||
مخمور و مست گردان امروز چشم ما را | رشک بهشت گردان امروز کوی ما را | |||||
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را | از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را | |||||
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم | فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را | |||||
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت | اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را | |||||
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو | همخوی خویش کردست آن باده خوی ما را | |||||
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم | زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را | |||||
مهمان دیگر آمد دیکی دگر به کف کن | کاین دیگ بس نیاید یک کاسه شوی ما را | |||||
نک جوق جوق مستان در میرسند بستان | مخمور چون نیابد چون یافت بوی ما را | |||||
ترک هنر بگوید دفتر همه بشوید | گر بشنود عطارد این طرقوی ما را | |||||
سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان | زخمه به چنگ آور میزن سه توی ما را | |||||
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا | گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را |