دیوان شمس/در آب فکن ساقی بط زاده آبی را
ظاهر
در آب فکن ساقی بط زاده آبی را | بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را | |||||
ای جان بهار و دی وی حاتم نقل و می | پر کن ز شکر چون نی بوبکر ربابی را | |||||
ای ساقی شور و شر هین عیش بگیر از سر | پر کن ز می احمر سغراق و شرابی را | |||||
بنما ز می فرخ این سو اخ و آن سو اخ | بربای نقاب از رخ معشوق نقابی را | |||||
احسنت زهی یار او شاخ گل بیخار او | شاباش زهی دارو دلهای کبابی را | |||||
صد حلقه نگر شیدا زان باده ناپیدا | کاسد کند این صهبا صد خمر لعابی را | |||||
مستان چمن پنهان اشکوفه ز شاخ افشان | صد کوه چو که غلطان سیلاب حبابی را | |||||
گر آن قدح روشن جانست نهان از تن | پنهان نتوان کردن مستی و خرابی را | |||||
ماییم چو کشت ای جان سرسبز در این میدان | تشنه شده و جویان باران سحابی را | |||||
چون رعد نهای خامش چون پرده تست این هش | وز صبر و فنا میکش طوطی خطابی را |