دیوان شمس/آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا)
  آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا می‌نکند محرم جان محرم اسرار مرا  
  نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا  
  گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا  
  غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا  
  هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا  
  ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین هست به معنی چو بود یار وفادار مرا  
  دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشه تو را شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا  
  نیست کند هست کند بی‌دل و بی‌دست کند باده دهد مست کند ساقی خمار مرا  
  ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا  
  گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا بر طمع ساختن یار خریدار مرا  
  بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا