دیوان شمس/ساقیا در نوش آور شیره عنقود را
ظاهر
ساقیا در نوش آور شیره عنقود را | در صبوح آور سبک مستان خواب آلود را | |||||
یک به یک در آب افکن جمله تر و خشک را | اندر آتش امتحان کن چوب را و عود را | |||||
سوی شورستان روان کن شاخی از آب حیات | چون گل نسرین بخندان خار غم فرسود را | |||||
بلبلان را مست گردان مطربان را شیرگیر | تا که درسازند با هم نغمه داوود را | |||||
بادپیما بادپیمایان خود را آب ده | کوری آن حرص افزون جوی کم پیمود را | |||||
هم بزن بر صافیان آن درد دردانگیز را | هم بخور با صوفیان پالوده بیدود را | |||||
می میاور زان بیاور که می از وی جوش کرد | آنک جوشش در وجود آورد هر موجود را | |||||
زان میی کاندر جبل انداخت صد رقص الجمل | زان میی کو روشنی بخشد دل مردود را | |||||
هر صباحی عید داریم از تو خاصه این صبوح | کز کرم بر می فشانی باده موعود را | |||||
برفشان چندانک ما افشانده گردیم از وجود | تا که هر قاصد بیابد در فنا مقصود را | |||||
همچو آبی دیده در خود آفتاب و ماه را | چون ایازی دیده در خود هستی محمود را | |||||
شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی | همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را |