عطار (در نعت رسول ص)/مادری را طفل در آب اوفتاد
ظاهر
| مادری را طفل در آب اوفتاد | جان مادر در تب و تاب اوفتاد | |||||
| در تحیر طفل میزد دست و پای | آب بردش تا بناب آسیای | |||||
| خواست شد در ناو مادر کان بدید | شد سوی درز آب حالی برکشید | |||||
| آب از پس رفت و آن طفل عزیز | بر سر آن آب از پس رفت نیز | |||||
| مادرش درجست او را برگرفت | شیردادش حالی و در برگرفت | |||||
| ای ز شفقت داده مهر مادران | هست این غرقاب را ناوی گران | |||||
| چون در آن گرداب حیرت اوفتیم | پیش ناو آب حسرت اوفتیم | |||||
| مانده سرگردان چو آن طفل در آب | دست و پایی میزنیم از اضطراب | |||||
| آن نفس ای مشفق طفلان راه | از کرم در غرقهی خود کن نگاه | |||||
| رحمتی کن بر دل پرتاب ما | برکش از لطف و کرم در ز آب ما | |||||
| شیرده ما را ز پستان کرم | برمگیر از پیش ما خوان کرم | |||||
| ای ورای وصف و ادراک آمده | از صفات واصفان پاک آمده | |||||
| دست کس نرسید برفتراک تو | لاجرم هستیم خاک خاک تو | |||||
| خاک تو یاران پاک تو شدند | اهل عالم خاک خاک تو شدند | |||||
| هرک خاکی نیست یاران ترا | دشمن است او دوست داران ترا | |||||
| اولش بوبکر و آخر مرتضا | چار رکن کعبهی صدق و صفا | |||||
| آن یکی در صدق هم راز و زیر | و آن دگر در عدل خورشید منیر | |||||
| آن یکی دریای آزرم و حیا | آن دگر شاه اولوالعلم و سخا | |||||