عطار (ترجیعات)/هرگز بود ای رفیق والا
ظاهر
| هرگز بود ای رفیق والا | وارسته تو از منی و از ما | |||||
| من سایه صفت فتاده بر خاک | فارغ ز کشاکش تمنا | |||||
| تو باز گشاده بال همت | در خوف هوای لا و الا | |||||
| افراخته رایت جلالت | بر طرهی هفت سقف مینا | |||||
| تکیه زده همچو پادشاهان | بر اوج سریر چرخ خضرا | |||||
| وز حجرهی تنگ آفرینش | بیرون زده رخت دل به صحرا | |||||
| بربود نقاب ما سوی الله | از چشم خرد در آن تماشا | |||||
| در شعلهی نور عشق یکرنگ | با لمعهی برق حسن یکتا | |||||
| آزاد زبند امر تکلیف | ایمن ز فضولی من و ما | |||||
| در جذبهی وصل یار از آن سان | شبنم که فتد درون دریا | |||||
| چون قطره ازین رجوع رجعت | یک لحظه بدان شد آمد اینجا | |||||
| آیا که چه کار و بار بینی | آن دم که جمال یار بینی | |||||