عطار (حکایت طاووس)/بعد از آن طاوس آمد زرنگار
ظاهر
بعد از آن طاوس آمد زرنگار | نقش پرش صد چه بل که صد هزار | |||||
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد | هر پر او جلوهی آغاز کرد | |||||
گفت تا نقاش غیبم نقش بست | چینیان را شد قلم انگشت دست | |||||
گرچه من جبریل مرغانم ولیک | رفت بر من از قضا کاری نه نیک | |||||
یار شد با من به یک جا مار زشت | تا بیفتادم به خواری از بهشت | |||||
چون بدل کردند خلوت جای من | تخت بند پای من شد پای من | |||||
عزم آن دارم کزین تاریک جای | رهبری باشد به خلدم رهنمای | |||||
من نه آن مردم که در سلطان رسم | بس بود اینم که در دروان رسم | |||||
کی بود سیمرغ را پروای من | بس بود فردوس عالی جای من | |||||
من ندارم در جهان کاری دگر | تا بهشتم ره دهد باری دگر | |||||
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه | هرکه خواهد خانهای از پادشاه | |||||
گوی نزدیکی او این زان به است | خانهای از حضرت سلطان به است | |||||
خانهی نفس است خلد پر هوس | خانهی دل مقصد صدق است و بس | |||||
حضرت حق هست دریای عظیم | قطرهی خردست جنات النعیم | |||||
قطره باشد هرکه را دریا بود | هرچ جز دریا بود سودا بود | |||||
چون به دریا می توانی راه یافت | سوی یک شب نم چرا باید شتافت | |||||
هرک داند گفت با خورشید راز | کی تواند ماند از یک ذره باز | |||||
هرک کل شد جزو را با او چه کار | وانک جان شد عضو را با او چه کار | |||||
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین | کل طلب، کل باش، کل شو ،کل گزین |