عطار (عذر آوردن مرغان)/صوفیی را گفت مردی نامدار
ظاهر
| صوفیی را گفت مردی نامدار | کای اخی چون میگذاری روزگار | |||||
| گفت من در گلخنیام مانده | خشک لب ، تر دامنیام مانده | |||||
| گردهی نشکستم اندر گلخنم | تا که نشکستند آنجا گردنم | |||||
| گر تو در عالم خوشی جویی دمی | خفتهی یا باز میگویی همی | |||||
| گر خوشی جویی، در آن کن احتیاط | تا رسی مردانه زان سوی صراط | |||||
| خوش دلی در کوی عالم روی نیست | زانک رسم خوش دلی یک موی نیست | |||||
| نفس هست اینجا که چون آتش بود | در زمانه کو دلی تا خوش بود | |||||
| گر چو پرگاری بگردی در جهان | دل خوشی یک نقطه کس ندهدنشان | |||||