عطار (عذر آوردن مرغان)/سایلی بنشست در پیش جنید
ظاهر
| سایلی بنشست در پیش جنید | گفت ای صید خدا، بی هیچ قید | |||||
| خوش دلی مرد کی حاصل بود | گفت آن ساعت که او در دل بود | |||||
| تا که ندهد دست وصل پادشاه | پای مرد تست ناکامی راه | |||||
| ذره را سرگشتگی بینم صواب | زانک او را نیست تاب آفتاب | |||||
| ذره گر صد بار غرق خون شود | کی از آن سرگشتگی بیرون شود | |||||
| ذره تا ذره بود ذره بود | هرک گوید نیست، او غره بود | |||||
| گر بگردانند او را آن نه اوست | ذره است و چشمهی رخشان نه اوست | |||||
| هرک او از ذره برخیزد نخست | اصل او هم ذرهای باشد درست | |||||
| گر به کل گم گشت در خورشید او | هم بود یک ذره تا جاوید او | |||||
| ذره گر بس نیک و گر بس بد بود | گرچه عمری تگ زند در خود بود | |||||
| میروی ای ذره چون مستی خراب | تا تو در گشتی شوی با آفتاب | |||||
| صبر دارم، ای چو ذره بیقرار | تا تو عجز خودببینی آشکار | |||||